راهنمای زندگی در صحیفه سجادیه «۷»؛

تعلقات دنیوی انسان را از حیوان پست‌تر می‌کند

تعلقات دنیوی انسان را از حیوان پست‌تر می‌کند

بدون محاسبه نفس، انسان آن قدر سقوط می‌کند که نبوت پیامبر و نورانیت قرآن و حتی وجود خدا را انکار می‌کند و با تصور غلط خود حرفهای ناصحیحی درباره وحی و پیامبر می‌گوید.

به گزارش عاشورانیوز به نقل از خبرگزاری مهر، صحیفه سجادیه کتابی حاوی ۵۴ دعا از امام سجاد (ع) است. این کتاب پس از قرآن و نهج‌البلاغه مهم‌ترین میراث مکتوب شیعه به حساب می‌آید و به نام‌های خواهر قرآن و «انجیل اهل بیت» نیز مشهور است. صحیفه مانند قرآن و نهج‌البلاغه از نظر فصاحت و بلاغت مورد توجه قرار گرفته است. امام سجاد (ع) بسیاری از معارف دینی را در دعاهای خود بیان می‌کند.

صحیفه سجادیه تنها شامل راز و نیاز با خدا و بیان حاجت در پیشگاه وی نیست، بلکه مجموعه‌ای مشتمل بر بسیاری از علوم و معارف اسلامی است که در آن مسائل عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و پاره‌ای از قوانین طبیعی و احکام شرعی در قالب دعا بیان شده است. در بخش ارتباط با خداوند طبق مقتضای زمان‌های مختلف و احوال گوناگون دعاهایی بیان شده است، برخی دعاهای آن به صورت سالانه، همچون دعای عرفه و وداع ماه رمضان، و برخی ماهانه، مانند دعای دیدن هلال، و برخی هفتگی و برخی برای هر شبانه روز قرار داده شده است. دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه از دعاهای مأثور از امام سجاد (ع) که آن را می‌خواند. امام سجاد (ع) در این دعا وظایف مؤمن واقعی را بیان می‌کند و از خدا درخواست دارد که از شرّ شیطان در امان باشد. حضرت زین العابدین در ابتدای این دعا، خدا را به دلیل دادن مقام شکر به بندگان سپاس‌گزار است و از خدا درخواست پاک شدن گناهان و رسیدن به مقام صالحان را دارد.

تعلقات دنیوی انسان را از حیوان پست‌تر می‌کند

آنچه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت اللّه محمدتقی مصباح یزدی است که در سال ۱۳۸۷ ایراد شده است. قسمت هفتم آن را با هم می‌خوانیم:

فرازهای نخستین دعای چهل و چهارم در صحیفه سجادیه، به ستایش خداوند می‌پردازد تا آن‌جا که امام سجاد (ع) خدا را حمد می‌فرمایند به این دلیل که ما را به دین خود و به راه‌هایی که به رضوان خودش می‌انجامد، هدایت کرد. از جمله این راه‌ها، ماه مبارک رمضان است. حضرت سجاد (ع) در این دعا اوصافی برای ماه رمضان ذکر می‌فرمایند که آخرین آن‌ها این است: «الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ». بزرگترین فضیلت ماه رمضان نزول قرآن است.

در این باره خداوند در سوره دخان می‌فرماید: «إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ» ۱؛ در یک شب مبارک از ماه رمضان قرآن نازل شد. قرآن آن قدر دارای اهمیت است که به واسطه نزول آن، ظرف و وقت نزول آن نیز شرافت پیدا کرده و چه بسا، دیگر فضیلت‌های ماه رمضان، نیز در سایه فضیلت نزول قرآن شکل گرفته باشد. پرسش این است: آیا به خودی خود بخشی از زمان‌ها بر بخش دیگر، برتری دارند یا به واسطه حوادثی که در آن اتفاق می‌افتد، برتری می‌یابند؟ آیا چون شب قدر فضیلت داشت، قرآن در آن شب نازل شد؟ یا چون قرآن در آن شب نازل گشت، شب قدر فضیلت پیدا کرد؟ این مجهولات را نیز اضافه کنید به سایر مجهولات فراوانی که ما داریم. در این باره هر چه را که پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) بیان فرموده باشند، برای ما حجت است.

عظمت قرآن

اگر بدانیم که قرآن بزرگترین هدیه الهی برای انسان است، می‌توانیم بفهمیم که قرآن در هر زمان و مکان مشخصی نازل می‌شد، آن زمان و مکان نیز شرافت پیدا می‌کرد. امکان معرفت به اینکه قرآن در حقیقت تا چه اندازه فضیلت و مقام دارد برای همه افراد، یکسان نیست. به اعتقاد ما مسلمان و به ویژه شیعیان، قرآن با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. قرآن به اندازه‌ای عظیم است که امیرالمؤمنین (ع) در مقام توصیف قرآن تعبیراتی می‌فرمایند که نشان می‌دهد با کلمات و تعبیرات نمی‌شود حقایق قرآن را درست بیان نمود «إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لَا تَفْنَی عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ»؛ این عظمت قرآن است که اصحاب و یاران راستین پیامبر خدا (ص) به آن اعتراف دارند.

پوزخند منافقین بر آیات الهی

اگرچه در صدر اسلام نیز از اطرافیان پیامبر (ص) کسانی بودند که تا آیات بر پیغمبر نازل می‌شد و ایشان آن‌ها را قرائت می‌فرمودند آن افراد با شنیدن آیات؛ با تمسخر می‌گفتند «أَیکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً»؛ این آیات چه چیزی را بر ایمان انسان می‌افزاید؟ این‌ها اشخاص ضعیف الایمان و منافق صفتی بودند که در جمع مؤمنین حاضر شده و در نماز جماعت نیز شرکت می‌کردند، اما به آیات الهی پوزخند می‌زدند.

این تمسخرها و طعنه‌ها از سوی منافق‌ها به هنگام نزول آیاتی که در ظاهر معانی ساده‌ای داشت، دیده می‌شد. به عنوان مثال خدا در قرآن به پشه مَثل می‌زد: «إِنَّ اللّهَ لا یسْتَحْیی أَنْ یضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها»؛ منافقین و انسان‌های ضعیف الایمان با تعجب و تمسخر به یکدیگر می‌نگریستند و می‌گفتند خدا، به پشه و مگس مثل می‌زند «إِنْ یسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیئاً لا یسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ»؛ با شنیدن این آیات بود که می‌پرسیدند «أَیکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً»؛ در برابر این عده از مسلمانان ضعیف الایمان، عده‌ای از اهل کتاب و علمای آنان بودند که با شنیدن آیات قرآن بر خود می‌لرزیدند و اشک می‌ریختند «تری أَعْینَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ»؛ اشک از چشمان آنان سرازیر می‌شد «مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا»؛ با اینکه آنان یهودی و مسیحی بودند اما چون صادق و راستگو بودند هنگامی که آیات قرآن را می‌شنیدند، اشک شوق می‌ریختند و می‌گفتند: «ما حق را شناختیم»؛ مسلمان مدعی اسلام به قرآن پوزخند می‌زد اما یهودی و مسیحی که هیچ ایمانی به پیامبر خدا نداشتند، هنگامی که آیات قرآن را می‌شنیدند و می‌فهمیدند که کلام حق و کلام خداست، اشک از چشمان آنان جاری می‌شد و ایمان می‌آوردند.

اسقف‌ها با دعای عرفه گریستند

چندین سال پیش بنده سفری به برزیل در آمریکای جنوبی داشتم. در پایتخت برزیل، ریودوژانیرو، در یکی از دانشگاه؛ کلیسایی برای دانشگاهیان قرار داشت. (البته آن دانشگاه نیز مربوط به کلیسا بود.) یک شب از بنده دعوت شد تا برای کشیش‌ها، اسقف‌ها و زن‌های راهبه درباره دعا و مناجات از دیدگاه اسلام سخن بگویم. در ردیف جلو جلسه پیرمردهایی حضور داشتند که یا اسقف و یا کشیش‌های مسنّ جاافتاده با محاسن‌های سفید بودند.

در آن جلسه فرازهایی از دعای عرفه را خوانده و توضیح دادم. کشیش‌ها و اسقف‌هایی که در ردیف جلو نشسته بودند اشک از چشمانشان سرازیر شد. با اینکه کشیش مسیحی بودند. در آرژانتین نیز یک کشیش هر روز سراغ برنامه ما را می‌گرفت و هر کجا که سخنرانی بود می‌آمد و گوش به سخنان می‌سپرد. با اینکه ما زبان اسپانیولی را نمی‌دانستیم و صحبت‌ها باید ترجمه می‌شد، اما بسیار علاقه‌مند بود تا مطالب را بشنود.

فروتنی رمز دریافت نورانیت قرآن

قرآن می‌فرماید «وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصاری ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یسْتَکْبِرُونَ»؛ آنهایی که اهل غرور نیستند و جویای حق هستند هر جایی که باشند زمینه پذیرش در وجود آنها هست. خدا نیز کسانی را که لیاقت داشته باشند، به حال خود رها نمی‌کند. بعضی از اینان که کشیش هستند، نسبت به مسائل و معارف اسلامی احترام و خضوع می‌کنند؛ اما در بین مسلمانها کسانی هستند که به گونه‌ای دیگر فکر می‌کنند.

اینکه خدای متعال می‌فرماید دست زدن بی‌وضو روی «واوی»؛ که به نیّت قرآن نوشته شده، حرام است، مطلب کم اهمیتی نیست. درست است که از نظر فلسفی وجوب و حرمت، مفاهیم و احکام اعتباریست، اما اعتبار بیهوده و گزافی نیستند. این اعتبار تابع یک حقیقت است و آن حقیقت عظیم قرآن است. حقیقت والایی که اگر «واوی»؛ به نیت قرآن نوشته شد، به همان اندازه‌ی نوری که بر آن «واو»؛ می‌تابد، آنقدر عظمت پیدا می‌کند که ما باید در مقابل آن احترام و خضوع کنیم. این احترام برای آن است که ما را به عظمت و قداست قرآن متوجه سازند.

غرور موجب محرومیت از نور قرآن

با این همه عظمت آن وقت برخی می‌گویند: «قرآن اعتبار و حجیتی ندارد. آیات قرآن برای دوران زندگی عشیره‌ای بوده و امروز به کار نمی‌آید و تاریخ مصرف قرآن پایان یافته است!»؛ این طرز فکر نتیجه آن است که خدا نور ایمان را از کسی بگیرد «وَ مَنْ لَمْ یجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»؛ می‌گویند که «نباید به قرآن عمل کرد، چون نمی‌شود به آن استناد کرد.»؛ آن‌هم به چه دلیل؟ به دلیل این‌که می‌گویند: «قرآن با عقل من سازگار نیست. به این علت که مردم نمی‌پسندند!»؛ با این وصف در دل چنین انسانی دیگر ایمان باقی می‌ماند؟ ایمان به چه؟ آیا وقتی آیات از نظر کفار تأیید شدند آن وقت قرآن برای ما کتاب معتبری می‌شود!؟ آیا درست است که کسانی به نام اسلام‌شناس کتاب بنویسند و قرآن را نقد کنند و بگویند «همه آیات قرآن صحیح نیست. ما باید قرآن را نقد کنیم و ببینیم که علم تجربی کدام یک از آیات را تأیید می‌کند!»؛ اگر ملاک علم است پس چه احتیاجی به قرآن داریم؟ خدا می‌فرماید: «ما قرآن را میزان قرار دادیم تا همه امور را با قرآن محک بزنید»؛ آن وقت کسی بگوید: «قرآن را با تجربه علمی غربی‌ها، محک بزنید. هر کدام از آیات با آنها موافق بود، آن آیه صحیح است. هر کدام از آیات موافق نبود، درست نیست!»؛ به راستی این شیوه می‌شود ایمان؟ «هُمْ لِلْکُفْرِ یوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ» این چه ایمانی است؟

آیا ایمان چنین کسی که چنین اعتقادی دارد با ایمان کربلایی کاظم بی‌سواد که هرچه از آیات را می‌بیند می‌گوید نور دارد، یکی است؟ چشمان کربلایی کاظم بیناست که می‌بیند. ما همه کوریم که این نورانیّت را نمی‌بینیم. اگرچه خدا ما را کور خلق نکرده. گناهان است که ما را کور کرده است. تعلقات دنیایی است که چشم ما را بسته است. خدا نکند روزی بیاید که قلب انسان بسته شده و بر آن قفل نهند.

«و جَعَلْنا مِنْ بَینِ أَیدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیناهُمْ فَهُمْ لا یبْصِرُونَ وَ سَواءٌ عَلَیهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یؤمِنُونَ»، «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ»؛ ما نیز از این قاعده مستثنی نیستیم. این خطرها برای همه وجود دارد.

هوسرانی و تعلقات دنیوی انسان را از حیوان پست‌تر می‌کند

اگر انسان مهار خود را به دست هوس بسپارد، به مرحله بی‌ایمانی می‌رسد. «وَ اتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها»؛ بلعم باعورا یکی از اولیا و بزرگان بنی‌اسرائیل و عالم به اسم اعظم و مستجاب‌الدعوه بود. قرآن می‌فرماید «آتَیناهُ آیاتِنا»؛ درباره او تعبیری می‌آورد که درباره انبیا به کار می‌برد «لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ» ۱۳؛ خدا می‌فرماید ما آن آیات و معرفت را به او داده و او را دارندة علم و مقام نمودیم، تا این‌که مستجاب‌الدعوه شد، اما با این حال به دنیا دل سپرد، زمینی شد، و پیرو هوا و هوس گشت.

نتیجه آنچه شد؟ «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یلْهَثْ»؛ همان کسی که ما آن مقام عالی را به او دادیم، خود را تا جایگاه سگ پایین آورد. هر کسی در پی هوا و هوس رفته، عاقبت و سرانجام ذلیلانه‌ای همچون بلعم باعورا داشته است. خدا با کسی عقد اخوت نبسته است. «لَیسَ بَینَ اللَّهِ وَ بَینَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ»؛ خداوند سنت‌هایی دارد که هر کسی از او اطاعت کند در نزد خدا عزیز و هر کسی با او مخالفت کند و تابع هوا و هوس شود، پست و ذلیل می‌شود.

خدا انسان هوسران را رها می‌کند «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ»، برای آن‌که ما به این آفت‌ها دچار نشویم، باید سعی کنیم به همان عقیده و درستی که والدین ما به ما آموخته‌اند، عمل کنیم.

احترام به قرآن نشانه‌ی تقوا و مایه عزت

قرآن محترم است و باید جلدش را نیز بوسید و بالای سر گذاشت. مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله علیه، شب‌های پنج‌شنبه و جمعه جلسات هفتگی با بعضی از شاگردان خود داشتند. در خانه بیشتر طلبه‌ها کتاب و قرآن و کتابخانه وجود دارد. هنگامی که می‌خواستند در اتاق بنشینند، مواظب بودند تا پشت به قرآن ننشینند. حتی اگر کتاب روایت اهل بیت (ع) مثل بحارالانوار، روی زمین بود، آن؛ را برداشته و بوسیده و کنار می‌گذاشتند. این نشانه تقوی است.

خدا درباره قربانی می‌فرماید «لَنْ ینالَ اللّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤها»؛ خدا که می‌فرماید قربانی کنید، برای این نیست که خون یا گوشت قربانی به خدا می‌رسد. خدا به گوشت و خون قربانی کاری ندارد «وَ لکِنْ ینالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ»؛ آن تقوایی که در دل شما وجود دارد با خدا ارتباط برقرار می‌کند. تقوا نشانه آن است که برای خدا و دین خدا احترام قائل شده‌اید. احترامی که به قرآن می‌گذارید نیز شما را در نزد خدا عزیز می‌کند وگرنه بوسیدن و این سو و آن سو نهادن قرآن که تأثیری برای خدا ندارد.

قرآن می‌گوید «وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا»؛ با این حال عده‌ای در هنگام قرائت قرآن می‌گویند و می‌خندند و اصلاً توجه و احترامی به قرآن نمی‌کنند. عالم هستی اسراری دارد. این کاغذ که می‌بینید بر روی آن قرآن چاپ شده است. آن‌چه به صورت نوشته بر روی آن است نمایانگر آن چیزی است که بر پیغمبر خدا نازل شده است. به همین دلیل خدا در این نوشته نوری قرار می‌دهد که اگر این نور، مرده‌ای را زنده کند، نباید تعجب کرد. ایمان ما ضعیف است.

قدرت پنهان فوق العاده در آیات

آیات قرآن تا آن‌جا قدرت دارد که خدا می‌فرماید «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی»؛ چه بسا کسانی هستند که با استفاده از چند آیه قرآن به صورتی خاص، می‌توانند طی‌الارض داشته یا بیماری لاعلاجی را شفا داده و یا مشکلاتی لاینحل را حل کنند. قرآن دارای چنین عظمتی است.

خوشبختانه پس از انقلاب اسلامی اهمیت یادگیری و فراگیری قرآن وترویج آن برای همه آشکار شده است. اما آنچه مایه تأسف است عمل نکردن به تعالیم قرآن است. با اینکه می‌دانیم قرآن و محتوای آن چیست اما برای عمل و به کارگیری آن تلاش نمی‌کنیم. بعضی از دستورات قرآن هست که شاید انسان در طول عمر یک مرتبه یا دو مرتبه هم، موفق به اجرای آن نشود.

مثل آیه سوره مزمل که خدا می‌فرماید «إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنی مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ»؛ قرآن درباره عده‌ای از اهل کتاب می‌فرماید «إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا»؛ تاکنون چند نفر از مسلمانان را دیده‌اید که همچون این دسته از اهل کتاب با شنیدن آیات قرآن بر روی زمین بیافتند و سر به سجده بگذارند؟ «وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً»؛ آیا در طول عمر خود به چنین دستوری عمل کرده‌ایم؟ این نشانه ضعیفی ایمان است.

این ایمان‌ها با ایمان کربلایی کاظم، خیلی فاصله دارد. ایمان به خدا هیچ ارتباطی به این ندارد که ما چه میزان اصطلاحات و الفاظ، یا چند زبان خارجی می‌دانیم، یا این‌که درجه دکتری یا پرفسوری یا حجت الاسلام یا آیت‌اللهی داشته باشیم.

یک یهودی ممکن است، ایمان قوی داشته باشد و اسلام بیاورد و از اولیاءالله شود تا جایی که قرآن از او تعریف کند. عالم مستجاب‌الدعوه‌ای نیز ممکن است، تا جایی تنزل پیدا کند که قرآن بگوید مثل سگ می‌ماند. این ویژگی انسان است می‌تواند تا اعلی علیین اوج بگیرد و می‌تواند تا اسفل السافلین تنزل کند. این به اراده انسان بستگی دارد.

محاسبه نفس را فراموش نکنید

باید قدر لحظه‌های عمر را بدانیم، قدر نفس‌هایی که در ماه رمضان می‌کشیم. هر نفسی در ماه رمضان عبادت است. حساب کنیم از صبح تا شام درباره چه چیزهایی صحبت کردیم و این صحبت‌ها چه فایده‌ای داشته؟ درباره چه چیزهایی فکر کردیم و چه نتیجه‌ای گرفتیم؟ آیا درباره قرآن و خدا فکر کردیم؟

انکار خدا، قرآن و نبوّت، میوة تلخ هوسرانی

بدون محاسبه نفس، انسان آن قدر سقوط می‌کند که نبوت پیامبر و نورانیت قرآن و حتی وجود خدا را انکار می‌کند و با تصور غلط خود می‌گوید: «پیغمبر (ص) همچون مرتاض‌ها برای چله‌نشینی به کوه حرا می‌رفت و پس از یافتن خلسه‌ای عرفانی و روحی، در حالت خلسه و توهم، می‌پنداشت که کسی به او گفته است «اقرء»؛ بخوان! برای همین می‌گوید قرآن مجموعه‌ای از ذهنیت‌هایی است که پیامبر در آن دوران داشته است!

چون در زندگی عشیره‌ای، چند همسری اشکالی نداشته او نیز گفته «مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ»، این ربطی به خدا ندارد! از سویی چون مردم عرب خشونت‌طلب بودند و پیامبر می‌خواست جلوی کارهای زشت و ناپسند آن‌ها را بگیرد، دستور داد تا بعضی مجرمین را صد بار با تازیانه و چوب بزنند. این برای زندگی خشونت بار آن زمان است! اکنون حقوق بشر می‌گوید هرگز به کسی که تخلفی نموده بی‌احترامی نکنید.

انسان بدکردار را به زندان ببرید تا آسایش داشته و کار زشت نکند. چوب زدن برای چهار پایان است! حقوق بشر اجازه نمی‌دهد تا به کرامت انسان بی‌احترامی شود! اینکه قرآن می‌گوید «فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ» ۲۲؛ برای زمانه ما نیست! این سخنان را که خدا نگفته است. بلکه همان خلسه‌ای است که برای پیامبر (ص) پیدا شده است. ذهنیت‌های جامعه زمان پیامبر (ص) بود که به او القا می‌کرد اینگونه سخن بگوید. چه ربطی به خدا دارد!؟»؛ اگر از این انسان مدعی بپرسید که آیا اصلاً خدا را قبول داری و به چه دلیل معتقد به خدا هستی؟ می‌گوید: «هیچ دلیلی بر وجود خدا نداریم و تمام براهین و ادله اثبات خدا، مخدوش است. به فرض اینکه خدایی وجود داشته و سخنی هم گفته باشد، هیچ دلیلی بر اینکه خدا راست گفته باشد، نداریم. چون راست گفتن، اعتباری است و اعتبارات برهانی نیستند! برای اینکه خدا دروغ نگوید هیچ برهانی وجود ندارد. ممکن است همه؛ سخنان خدا دروغ باشد!»؛ این مطالب در کلاس دانشکده الهیات جمهوری اسلامی ایران گفته می‌شود! آن هم از زبان یک مدعی اسلام‌شناسی! که مدعی علم و اندیشه است.فاجعه‌آمیزتر آن‌که رئیس جمهور پیشین و دولتمردان آن زمان در مجلس می‌آمدند و در تمجید از این ایدئولوگ اسلام شناس! می‌گفتند «ما به وجود چنین افرادی افتخار می‌کنیم!»

سقوط در انتهای گمراهی

انسان وقتی تنزل می‌کند، به زیر صفر رسیده و از چهارپایان هم پست‌تر و بی‌شعورتر و نفهم‌تر می‌شود. چهارپا بر افراد گمراه و هتّاک به قرآن شرف دارد. قرآن هم می‌فرماید «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» ۲۳؛ و در جایی دیگر می‌فرماید «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ»؛ اگر کسی، مدتی درس خواند یا از اسلام سخن گفت و یا عبادتی انجام داد و حتی به درجه اولیا رسید، این دلیل نمی‌شود تا آخر عمر از اولیا الله باقی بماند. این سخنان آقای ایدئولوگ انکار ضروریات قرآن است.

احترام به قرآن تنها راه نجات انسان

اگر ما بخواهیم از قرآن استفاده کنیم از همین احترام‌ها باید آغاز کنیم، باید جلد قرآن را ببوسیم و روی چشم بنهیم. وقتی صدای قرآن می‌آید سکوت کنیم و بشنویم و احترام کنیم. اینها زمینه‌ای می‌شود تا انسان ایمان پیدا بکند، و آن را تقویت نماید.

رشد ایمان به عمل است نه با حرف و نه با جدل. البته باید پاسخ شبهات را برای اتمام حجت بیان کرد ولی باید دانست چنین افرادی با این پاسخ‌ها از گمراهی بیرون نمی‌آیند «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ، فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللّهُ»، «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللّهُ عَلی عِلْمٍ»؛ خدا او را گمراه کرده است.

البته در مورد کسی که گرفتار شبهه شده و به دنبال هدایت است، باید شبهه را پاسخ گفت. با این اوصاف اگر احترام به قرآن از همین مراحل ابتدایی شروع شد، به معنای کلام آن بیشتر توجه کرده و سعی می‌کنیم معنی آن را فهمیده و به آن عمل کنیم. وقتی به قرآن عمل کردیم از نورانیت آن استفاده می‌کنیم و هر لحظه بر توفیقات ما افزون می‌شود تا گام به گام به سمت خدا نزدیک‌تر شویم.

اما وقتی درست بر ضد قرآن عمل کنیم «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ»؛ سرانجامِ گناه، ضعف ایمان خواهد بود و سرانجامِ ضعف ایمان، کفر.

 

ارسال نظر