علیرغم کلید خوردن مکانیسم ماشه، جریان ظاهربین هنوز هم بر «چشمبسته تسلیم شدن» اصرار میورزد و جهان را از قاب خیالهای کاذب خود تماشا میکند. مردم اما به خوبی درک کردهاند که فشارها و التهابات اقتصادی، فقط محصول تحریمهای دشمن نیست.
وابستگی ساختاری اروپا: هماهنگ با ارباب فراآتلانتیکی
به گزارش عاشورا نیوز به نقل از فارس: پس از پایان جنگ جهانی دوم، قاره اروپا در وضعیتی بحرانی قرار داشت. دو جنگ خانمانسوز در فاصلهای کمتر از سه دهه، بخش بزرگی از زیرساختهای صنعتی، کشاورزی و شهری اروپا را ویران کرده بود. میلیونها نفر جان خود را از دست داده بودند و اقتصاد کشورهای اروپایی عملاً به مرز فروپاشی رسیده بود. تحلیلگران این وضعیت را نوعی «ورشکستگی تمدنی» توصیف کردهاند؛ زیرا اروپا که پیش از آن کانون قدرت جهانی بود، دیگر توان بازسازی سریع را در خود نمیدید.
در همین زمان ایالات متحده آمریکا که با تکیه بر دکترین مونروئه (Monroe Doctrine) از ورود مستقیم به منازعات اروپا تا سالهای پایانی جنگ جهانی دوم اجتناب کرده بود، برخلاف کشورهای اروپایی نه تنها ویرانی گستردهای ندید بلکه با تقویت صنعت نظامی و افزایش تولید ناخالص داخلی، در موقعیتی ممتاز قرار گرفت. تولید ناخالص داخلی آمریکا در پایان جنگ بیش از نیمی از کل اقتصاد جهان را تشکیل میداد و این کشور عملاً تنها قدرت اقتصادی باثبات باقی مانده بود. واشنگتن با درک این شرایط، طرحی را به اجرا گذاشت که بعدها به طرح مارشال (Marshall Plan) معروف شد. این طرح که از سال ۱۹۴۸ آغاز شد، میلیاردها دلار را به صورت وام و کمک بلاعوض در اختیار کشورهای اروپایی قرار داد. هدف رسمی این طرح بازسازی اقتصادی و جلوگیری از گسترش کمونیسم در اروپا بود اما به باور بسیاری از تحلیلگران، این برنامه نقطه عطفی در تثبیت هژمونی جهانی آمریکا بود.
از آن پس ایالات متحده نه تنها خود را منجی اروپا معرفی کرد بلکه در عمل به «ابرقدرت جهانی» بدل شد. ساختارهای سیاسی، اقتصادی و حتی امنیتی اروپا – از ناتو گرفته تا نظام مالی بینالمللی – تحت نفوذ و نظارت مستقیم آمریکا شکل گرفت و بسیاری از کنشها و سیاستهای دولتهای اروپایی در عرصه جهانی، هماهنگ با استراتژیهای واشنگتن تنظیم میشد. از سال ۱۹۴۵ به بعد، «قرن آمریکایی» آغاز شد؛ عصری که در آن اروپا از مرکز ثقل جهانی بودن فاصله گرفت و ایالات متحده با استفاده از ترکیب قدرت اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک، خود را به عنوان سرپرست و رهبر نظم جدید جهانی معرفی کرد. در نظم جدید جهانی که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت، اروپا دیگر نقش مستقل و تعیینکنندهای در سیاست بینالملل ایفا نمیکرد.
بسیاری از اقدامات و سیاستهای جهانی اروپا نه بر اساس ابتکار عمل مستقل بلکه در هماهنگی با استراتژیهای ایالات متحده شکل میگرفت. اروپا از مرکزیت روابط بین الملل خارج شد و بیشتر به بازوی اجرایی سیاستهای واشنگتن در عرصه جهانی بدل گردید. پژوهشگران روابط بینالملل این وضعیت را «وابستگی ساختاری» اروپا به آمریکا توصیف کردهاند؛ به این معنا که اروپا در ظاهر بازیگر بود اما در عمل در مقام «کنشگر تبعی» و هماهنگ با ارباب فراآتلانتیکی خود عمل میکرد.
برجام بدون آمریکا: داستان عهدشکنی اروپاییها
در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ (۸ مه ۲۰۱۸)، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا در یک سخنرانی رسمی مقابل دوربینهای جهانی، اعلام کرد که ایالات متحده از برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) خارج میشود. این تصمیم یکجانبه در حالی اتخاذ شد که بر اساس گزارشهای مکرر آژانس بینالمللی انرژی اتمی، ایران بهطور کامل و دقیق به تعهدات خود در چارچوب توافق عمل کرده بود. در مقابل، این آمریکا و متحدان اروپایی آن بودند که موظف به اجرای بخش اقتصادی و رفع تحریمها بودند اما از انجام تعهدات خود سرباز زدند.
در فضای سیاسی داخل کشور، نظرات نسبت به خروج آمریکا از برجام متفاوت بود. جریان ظاهربین و تسلیمطلب همچنان بر این باور بودند که میتوان با تکیه بر تروئیکای اروپایی (انگلیس، فرانسه و آلمان) توافق هستهای را زنده نگه داشت و بدون حضور آمریکا به مسیر ادامه داد. این در حالی بود که رهبر انقلاب بارها در سخنرانیهای خودشان هشدار داده بودند که اروپا و آمریکا در اصل یک جبهه واحدند و اعتماد به وعدههای آنها خطایی راهبردی است: «گفته میشود که برجام را میخواهیم با این سه کشور اروپایی ادامه بدهیم؛ من به این سه کشور هم اعتماد ندارم. من میگویم به اینها هم اعتماد نکنید؛ [اگر] میخواهید قرارداد بگذارید، تضمین به دست بیاورید -تضمین واقعی، تضمین عملی- وَالّا فردا اینها هم همان کاری را خواهند کرد که آمریکا کرد.» ۱۳۹۷/۰۲/۱۹
با وجود این هشدارها، جریان ظاهربین در داخل کشور بر ادامه پایبندی یکجانبه ایران به تعهدات تأکید داشت و امیدوار بود اروپا با ایجاد سازوکارهایی نظیر اینستکس (INSTEX) بتواند حداقل بخشی از منافع اقتصادی برجام را برای ایران تأمین کند. اما گذر زمان نشان داد که اروپا نه تنها تعهدات خود را عملی نکرد بلکه در عمل در سیاستهای فشار حداکثری آمریکا را اجرایی کرد و ایران را از منافع اقتصادی توافق محروم ساخت. اروپا نه تنها به تعهدات برجامی خود در حوزه رفع تحریمها و تسهیل روابط اقتصادی با ایران عمل نکرد بلکه پس از خروج آمریکا از توافق، موضعی طلبکارانه به خود گرفت: «کشورهای اروپایی از لحاظ عهدشکنی و بداخلاقی کمتر از آمریکا نیستند؛ آنها هم مثل آمریکایند لکن در مقام زبانبازی و حرف زدن طلبکارند؛ همیشه طلبکارند. گویا این ما بودیم که مدّتها مذاکره را به مسخره گرفتیم و تعهّداتمان را زیر پا گذاشتیم و عمل نکردیم؛ این کاری است که آنها کردند.» ۱۴۰۰/۰۶/۰۶
سه کشور اروپایی (انگلیس، فرانسه و آلمان) بارها در بیانیههای مشترک، ایران را متهم کردند که به تعهدات هستهای خود پایبند نیست. این در حالی بود که تا یک سال پس از خروج آمریکا، ایران به طور کامل به برجام وفادار ماند و حتی مطابق گزارشهای متوالی آژانس بینالمللی انرژی اتمی، تمامی تعهدات خود را دقیق اجرا کرد. به بیان دیگر، اروپا در مقام عمل هم تعهداتش را نقض کرد و هم با وارونهسازی واقعیت، ایران را مقصر جلوه داد. این رفتار دوگانه نشان داد که اروپا در چارچوب برجام نه به عنوان یک بازیگر مستقل، بلکه به عنوان «همپیمان استراتژیک آمریکا» عمل میکند. سازوکارهایی نظیر اینستکس نیز که اروپاییها وعده داده بودند هیچگاه کارکرد واقعی پیدا نکرد و صرفاً ابزاری تبلیغاتی برای وقتکشی و مدیریت افکار عمومی بود.
آمریکا دستور داد، اروپا ماشه را کشید
روز پنجشنبه ۷ شهریور ۱۴۰۴ (۲۸ اوت ۲۰۲۵) سه کشور اروپایی فرانسه، آلمان و انگلیس در نامهای رسمی به شورای امنیت سازمان ملل، روند ۳۰ روزه فعالسازی مکانیسم ماشه(Snapback) را آغاز کردند. این سازوکار که در چارچوب توافق هستهای برجام گنجانده شده بود، به ایالات متحده و تروئیکای اروپایی اجازه میداد در صورت ادعای نقض تعهدات از سوی ایران، بدون نیاز به رأیگیری در شورای امنیت، تمامی تحریمهای لغوشدهی پیشین سازمان ملل را دوباره برقرار کنند.
آنچه این مکانیسم را به یک «سازوکار بیسابقه» در تاریخ معاهدات بینالمللی بدل میکند، ماهیت یکطرفه و تبعیضآمیز آن است؛ چرا که در صورت نقض تعهدات از سوی آمریکا یا اروپا، ایران هیچ امکانی برای استفاده متقابل از این ابزار نداشت. این بند، در واقع حاصلِ اشتباه عجیب جریانهای ظاهربین داخلی در متن توافق برجام است؛ جریانی که در سالهای اولیه مذاکرات، حتی وجود چنین بندی را انکار میکرد و با اطمینان به افکار عمومی وعده میدادند که «تحریمها بازگشتناپذیر» خواهند بود!
پس از خروج آمریکا از برجام در سال ۱۳۹۷، به لحاظ حقوقی واشنگتن حق استفاده از مکانیسم ماشه را از دست داد اما سه کشور اروپایی همچنان این امکان را حفظ کردند. اکنون و در پی تحولات منطقهای و شکست سنگین محور غربی در جنگ تحمیلی دوازده روزه، فعالسازی مکانیسم ماشه از سوی اروپا نشان میدهد که پروژه فشار و تسلیم ایران پایان نیافته است بلکه به مرحلهای همهجانبه وارد شده است: جنگ روانی، رسانهای، اقتصادی و امنیتی به موازات هم. در این چارچوب، ایالات متحده به دنبال القا صلح تحمیلی بر ایران است؛ صلحی که معنایی جز تسلیم ندارد. سه کشور اروپایی نیز بار دیگر نشان دادند که نه یک بازیگر مستقل بلکه همپیمان و مکملِ سیاستهای آمریکا هستند.
تروئیکای اروپایی با اجرای مکانیسم ماشه در واقع همان مسیری را ادامه میدهند که واشنگتن طراحی کرده است؛ مسیری که هدف آن نه بازگشت به توافق بلکه واداشتن ایران به پذیرش شرایط تحمیلی غرب است: «یک تجربهی [ما در برجام]، تجربهی همراهیِ اروپا با آمریکا در مهمترین موارد است. در حسّاسترین موارد با آمریکا همراهی میکنند و دنبال آمریکا حرکت میکنند. اینها با آمریکا همکاری میکنند، همراهی میکنند؛ تاکنون اینجور بوده. این را فراموش نکنیم. اینها در مقام حرف یک چیزهایی میگویند امّا در مقام عمل، تا الان ما ندیدهایم که اینها بهمعنای واقعی کلمه ایستاده باشند و در مقابل آمریکا از حق دفاع کرده باشند.» ۱۳۹۷/۰۳/۰۲
ظاهربینان و مکانیسم ماشه: موجآفرینی برای تسلیم ایران
تروئیکای اروپایی در اقدامی بحثبرانگیز، مکانیسم ماشه را علیه ایران فعال کردند در حالی که خودشان پیشتر تعهدات برجامی را نقض کرده و جایگاه «مشارکتکننده معتبر» را از دست داده بودند. از منظر حقوق بینالملل، این اقدام فاقد مشروعیت است؛ چرا که کسی که توافقی را نقض کرده نمیتواند به حقوق همان توافق استناد کند. مخالفت صریح چین و روسیه نیز نشاندهنده نبود اجماع در شورای امنیت است و این امر مشروعیت اقدام سه کشور اروپایی را بیش از پیش زیر سؤال میبرد.
به علاوه، اقدام تروئیکای اروپایی با اصل حسن نیت در تضاد است؛ اصولی که وفای به عهد و ممنوعیت رفتار متناقض را در حقوق بینالملل تضمین میکنند. به همین دلیل، فعالسازی مکانیسم ماشه بیش از آن که یک ابزار حقوقی باشد نمونهای آشکار از سوءاستفاده سیاسی از حقوق بینالملل قلمداد میشود. فارین پالسی گزارش داده است که اروپا با این اقدام، آخرین کارت خود را علیه ایران به کار گرفت اما بازگشت تحریمهای شورای امنیت بیشتر جنبه نمادین دارد و بهاحتمال زیاد، موضع ایران را تغییر نخواهد داد. این تحریمها برخلاف تحریمهای یکجانبه آمریکا، توان هدفگیری مستقیم اقتصاد ایران را ندارند و روسیه و چین میتوانند با روشهای عملیاتی و سیاسی اجرای آنها را مختل کنند و اثرگذاری آن را کاهش دهند.
با این حال، تحلیلها نشان میدهد که نوسانات اقتصادی و مالی بیشتر ناشی از جو روانی ایجاد شده توسط دشمنان و جریانهای ظاهربین و متمایل به وادادگی در مقابل غرب است؛ جریاناتی که تلاش میکنند ایران را به سمت تسلیم سوق دهند. هرچند تحریمها اثرگذار هستند اما مدیریت داخلی نقش اصلی را در کنترل و مهار این اثرات دارد: «مشکلات معیشتی، امروز چیزی است که آحاد مردم، همه آن را احساس میکنند؛ یک بخشی از مردم هم بشدّت و واقعاً زیر فشارند... کارشناسان اقتصادی کشور و بسیاری از مسئولین، متّفقند بر اینکه عامل این حوادث، تحریمهای خارجی نیست، عامل این حوادث، درونی است، مشکلات داخلی است. بسیاری از مسئولین هم این را بر زبان آوردهاند، گفتهاند. کارشناسها هم تقریباً -تا آنجایی که بنده مطّلع شدهام- متّفق بر این معنا هستند. نه اینکه تحریمها اثر ندارد؛ چرا، تحریمها هم اثر دارد؛ امّا عمدهی تأثیر، مربوط به عملکرد ماها است. اگر چنانچه این عملکردها بهتر از این باشد، با تدبیرتر از این باشد، بهنگامتر از این باشد، قویتر از این باشد که امروز هست، تحریمها اثر زیادی نمیگذارند؛ میشود علاج کرد و در مقابل تحریمها میشود ایستاد. بیشترِ مشکل، ناشی از مسائل درونی و داخلی خود ما است.» ۱۳۹۷/۰۵/۲۲
در واقع، دشمنان و برخی جریانات همسو با آنها تلاش کرده و میکنند تا با فضاسازی تبلیغاتی و جنگ روانی اثرات فعال شدن مکانیسم ماشه را بسیار فراتر از واقعیتهای اقتصادیِ موضوع جلوه دهندتجربههای گذشته نشان داده که جریانات ظاهربین و سادهلوح سیاسی هرگز از اشتباهات درس نگرفته و همواره در پی تسلیم ایران هستند اما مردم ایران با قدرت در برابر این فشارها ایستاده و اجازه نخواهند داد اهداف این جریانها محقق شود: «این کسانی که میگویند «آقا! شعار ندهید علیه آمریکا، عصبانی میشوند، با شما دشمنی میکنند»، اینها ظاهربینند. این کسانی که تحلیل میکنند که «چرا با آمریکا مذاکرهی مستقیم نمیکنید، مسائلتان را حل نمیکنید»، به نظر من ظاهربینند. باطن قضیّه این نیست؛ این مسئله حلنشدنی است. او میخواهد که ایران گوشبهفرمان آمریکا باشد. ملّت ایران از چنین اهانت بزرگی بشدّت رنجیده میشود و در مقابل آن کسانی و آن کسی که چنین توقّع غلطی از ملّت ایران دارد، با همهی قدرت میایستد.» ۱۴۰۴/۰۶/۰۲
هنوز و علیرغم کلید خوردن مکانیسم ماشه، جریان ظاهربین هنوز با همان اعتماد به نفس بیپایه بر «چشمبسته تسلیم شدن» اصرار میورزد و جهان را از قاب خیالهای کاذب خود تماشا میکند. مردم شریف ایران اما به خوبی درک کردهاند که فشارها و التهابات اقتصادی، فقط محصول تحریمهای دشمن نیست بلکه توهمات، سادهلوحی سیاسی و «مدیریت نمایشی» این جریان ظاهربین است که گاه خود را نابغه میپندارد نیز بخش مهمی از مسئله است.اما اساس ماجرا این است که ملت ایران با هوشیاری و انسجام ملی، ایستادهاند تا با ارادهای راسخ مسیر ایران قوی و مستقل را ادامه داده و آرزوی تسلیم را بر دل آمریکا و همپیمانان اروپایی و عوامل داخلیشان بگذارند.
ارسال نظر