دل عزرائیل برای این دو نفر سوخت

روزی دریا طوفانی شد و امواج سهمگین دریا یک کشتی را درهم شکست، همه سرنشینان کشتی غرق شدند و تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند در این میان فرزند پسری از او متولد شد، من مأمور شدم .

تیتر عاشورا:

دلسوزی عزرائیل برای کسی که آن را قبض روح کرد

روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بود، عزرائیل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ازاو پرسید: ((ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنان دلت برای کسی به رحم آمد؟)).

عزرائیل گفت : در این مدت دلم برای دو نفر سوخت :

روزی دریا طوفانی شد و امواج سهمگین دریا یک کشتی را درهم شکست، همه سرنشینان کشتی غرق شدند و تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند در این میان فرزند پسری از او متولد شد، من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم، دلم به حال آن پسر سوخت.

   

مورد دیگر، هنگامی بود که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و گوهرهای دیگر برای ستون ها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شد؛ وقتی که خواست از آن شهر دیدار کند، همین که از اسب پیاده شد و پای راست از رکاب بر زمین نهاد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را قبض کنم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد. دلم به حال او سوخت از این که عمری را به امید دیدار بهشتی که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نیفتاده بود، اسیر مرگ شد.

در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و گفت : ((ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شداد بن عاد بود، او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم، و بدون مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، ولی کفران نعمت کرد و خودبینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما برافراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فراگرفت تا جهانیان بدانند که ما به کافران مهلت می دهیم ولی آنان را رها نمی کنیم (۱۶۵))).

 

 

ارسال نظر