از مشروطه به بعد امام این تجربه را داشت که باید به مردم تکیه کرد و نباید از مردم جدا شد این یکی از زیرکیهای امام بود.
به گزارش عاشورا نیوز به نقل از خبرگزاری مهر، در تاریخ پرماجرای انقلاب، هیچ روزی مانند دوازدهم بهمن نبود که در آن، مردی از دودمان پیامبران و بر شیوهی آنان، با دستی پرمعجزه و دلی به عمق و وسعت دریا، در میان مردمی شایسته و چشم به راه، چون آیهی رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرت حق نشانید و تا عرش عزت و عظمت برکشید. و هیچ روزی چون چهاردهم خرداد نبود که در آن، طوفان مصیبت و عزا، بر این مردم تازیانهی غم و اندوه فرود آورد. ایران یک دل شد و آن دل در حسرتی گدازنده سوخت، و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتی عظیم گریست.هر چند ابعاد وسیعی از شخصیت والای امام همچنان ناشناخته مانده و تلاش در کشف و شهود برخی از آنها به زمان بیشتری نیاز دارد لکن تأمل در بخش مشهود از ابعاد شناخته شده شخصیت امام میتواند زوایای نامشهودی را در ابعاد ناشناختۀ آن مراد دلها آشکار سازد.
به مناسبت فرارسیدن سی و ششمین سالگرد رحلت جانسوز رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی به بازخوانی روایت چند نفر از شاگردان و دلدادگان آن شخصیت استثنایی خواهیم پرداخت.آنچه در ادامه میخوانید روایت مرحوم آیتالله محمدرضا مهدوی کنی از حضرت امام (ره) است:
بنده از نظر روش علمی، از درسهای استدلالی و فلسفی بیشتر خوشم میآمد ذوق من اینگونه بود؛ از نظر سیاسی هم من از سن ۱۸ سالگی در مسائل سیاسی بودم. ما با فداییان اسلام یک فعالیتهایی میکردیم ما آن زمان به اردستان رفتیم و در همان زمان ما را تبعید کردند. در آن زمان مسئله امام مطرح نبود ولی خود ما با آن روحیهای که داشتیم دنبال کسی میگشتیم که گمشده ما باشد و در امام این را میدیدیم، هم از نظر درسی و هم از جنبههای برخوردهای سیاسی و اجتماعی، نمیخواهم جسارت به آقایان دیگر بکنم. اگرچه امام صراحت به کاری نداشتند ولی ما میفهمیدیم روش امام روش خاصی است.
وقتی آیتالله کاشانی مرحوم شدند امام خیلی اظهار ناراحتی کردند بعد هم در زمان خود امام وقتی آیتالله بروجردی مرحوم شدند، از آقای کاشانی سوال کردند که ما در قم به چه کسی مراجعه کنیم و آیتالله کاشانی فرموده بودند فقط حاج آقا روحالله، از همان زمان و هم از کتاب کشفالاسرار امام میتوانیم روحیه امام را بفهمیم. امام روحیه انقلابی داشت، از همان زمان در کتاب کشفالاسرار امام خیلی مطالب علیه پهلوی داشتند و اینها علاقه ما را به امام بیشتر میکرد. ایشان سخنرانی و اظهارات لفظی نمیکردند و از همان کتاب ایشان میشد روحیه ایشان را فهمید.
امام همانند جدش امیرالمومنین جامعالاضداد بود؛ از طرفی وجودش پر از عاطفه و از طرفی اینگونه شجاع و سرسخت، یعنی در اصل آنجایی که تکلیف بود میگفت باید تکلیف را انجام داد و هرگز نمیبرید، خصوصیت امام این است و رهبری ایشان به این صورت بود که هم عاطفه داشت و هم رهبری ایشان نه که ناراحت نمیشدند ولی هر جا ایستادگی لازم داشت میایستاد و نمیبرید و در مسیر تکلیف به انجام تکلیف اصرار داشت و شجاعت و استقامتی که باید هر رهبری داشته باشد ایشان داشت.خصوصیت امام این بود، دارای عواطف انسانی، عواطف مذهبی و عواطف رهبری بود و آن شجاعت، استقامت که یک رهبر داشته باشد و لولا ذلک میخواهم بگویم اگر امام غیر از این بود این انقلاب در همان سالهای اول از بین رفته بود ولی امام با توجه به تجربهای که در ۱۰۰ سال اخیر بدست آورده بود ایستاد و میدانست اگر یک قدم عقبنشینی کند همه خونها زیر پا رفته است.
از مشروطه به بعد امام این تجربه را داشت که باید به مردم تکیه کرد و نباید از مردم جدا شد. این یکی از زیرکیهای امام بود
یک رهبر با یک واعظ و یک پیش نماز فرق دارد، مسئله موعظه و رهبری کردن فرق میکند در مسجد یک امام جماعتی موعظه میکند بعضیها گوش میدهند، بعضیها گوش نمیدهند و او هم بیش از این تکلیف ندارد، حتی به عقیده من مدیریت مسجد با موعظه فرق میکند. ولی در مورد رهبری، مردم نباید توقع داشته باشند که رهبر فقط به موعظه بسنده کند. رهبر باید فرمان دهد ولی برخی گمان دارند چون رهبر یک روحانی است تنها باید موعظه کند. مردم که بگویند آقا موعظهات را بکن و برو. آقا بگوید من دستور میدهم اما بگویند آن آقاست و روحانی نباید دستور بدهد. اینگونه نیست یک رهبر باید دستور بدهد. معنای ولی امر یعنی فرمانده، ولی امر با یک مرجع فرق میکند حتی اگر آن مرجع خیلی محترم باشد مرجع دیگر رهبر نیست. امام مسئولیتهای رهبری را هم خوب درک کرده بود و هم خوب پیاده میکرد.
از خصوصیات امام بصیرت، تزبینی و آینده نگریشان بود. امام اشخاص را خوب میشناخت، اشخاص صحبت میکردند امام میفهمید تا کجا میخواهند بروند. حتی در مورد برخی از افراد مثل بنیصدر امام بعد از آن فرمود که من این شخص را از اول نمیپسندیدیدم.امام با تمام بصیرتشان روحیه دیگری نیز داشت و اینکه به اراده مردم احترام میگذاشت. حتی دین ما اینطور است ما در دینمان بایستی به اراده مردم احترام بگذاریم. از طرفی از مشروطه به بعد امام این تجربه را داشت که باید به مردم تکیه کرد و نباید از مردم جدا شد. این یکی از زیرکیهای امام بود. امام یا موج درست میکرد، یا موجی که بود از آن استفاده میکرد البته به نفع اسلام و انقلاب. امام در مسئله اصلاح یک جامعه یا به تعبیر دیگر امر به معروف و نهی منکر معتقد بود زمینه اصلاح را بایستی فراهم کرد ما نباید منتظر تصادف و صدفه باشیم. به عنوان مثال در کتابها میخوانیم اگر در امر به معروُف احتمال اثر میدهید انجام بدهید و اگر احتمال اثر نمیدهید رها کنید. اگر احتمال ضرر دارد کنار بروید. امام هر دوی اینها را به این شکل قبول نداشت، چه در اثر و چه در ضرر. در ضرر میفرمودند ضرر را باید مقایسه کرد. ما چه کاری میخواهیم بکنیم و ضرر چیست اگر ما میخواهیم برای دین، انقلاب و مملکتی را اصلاح کنیم، حالا اگر کسی به ما سیلی زد نباید سکوت کنیم و بگوییم که امر به معروف و نهی از منکر ضرری است، امام میگفت ضرر زد که زد، میگفتیم زندان میرویم میگفتند خوب بروید. طلبهها را بردند سربازی امام گفت که خوب چه اشکالی دارد بروید در آنجا تبلیغ کنید.فرمودند لباس سربازی مال ماست بروید در آنجا تبلیغ کنید، مثلاً آقای هاشمی را که به سربازی بردند امام دلداری میدادند.امام میگفتند ما باید زمینه اثر را فراهم کنیم نه اینکه منتظر باشیم دیگران و حوادث کاری بکنند و ما از آن استفاده کنیم. امام میگفت باید حادثه را ایجاد کرد، باید استطاعت را فراهم کرد.
لذا امام در انقلاب دو کار میکردند، اول اینکه اگر زمینهای وجود داشت از آن استفاده میکردند و دوم اگر زمینه نبود منتظر نمیماندند و زمینهسازی میکردند. مثل جریان بنیصدر امام صبر کرد و زمینهها را فراهم کرد که اگر روزی بنیصدر را عزل کنند جامعه بپذیرد. این راهی بود که امام داشتند. اینها راههای زیرکی و سیاسی امام بود امام آیندهنگری و شجاعت را توأمان داشتند در برابر حوادثی که پیش میآمد عقبنشینی نمیکردند.
ارسال نظر